دوشنبه ساعت ۹ ما به سمت ایران رفتیم. راه طولانی بود، اما هیچ یک از ما از تصمیممان پشیمان نبود. ما قبلاً می دانستیم که کجا می رویم و این کشور ها را مطالعه کرده ایم. در ساعت ۷ صبح از مرز ارمنستان و ایران عبور کردیم و آنجا ما بزرگترین رودخانه ارس را دیدیم.
بلافاصله پس از عبور از مرز با دانش آموزان گروه زبان فارسی مغری ملاقات کردیم. ما با آنها آشنا شدیم د درباره همکاری صحبت کردیم. آنها ابراز آمادگی کردند به مجموعه آموزشی ما بیایند. سپس ما به آبشار رفتیم.
پس از آبشار ما به جلفای قدیمی رفتیم. آنجا یک پارک خیلی زیبا با وجود مجسمه های شتر و شکل های صفحه کلید بود.
سپس ما از کلیسای استپانوس دیدن کردیم، یک کم استراحت کردیم و غذای ایرانی خوردیم.
پس از دیدن کلیسا استپانوس ما به کندوان رفتیم. این ناحیه شبیه کوند ایروان بود. غار ها اکنون خانه های مسکونی شده بود. زندگی بسیار سخت است، به ویژه در زمستان. ما سعی کردیم با زنان عکس بگیریم، اما یکی از آنها فرار کرد و گفت که شوهرش او را می کشد، اما زن دیگری به سوالات ما پاسخ دد. او به طور مداوم در مورد مشکلات زندگی در روستا صحبت می کرد، اما در همان زمان نمی خواست کندوان را ترک کند. کندوان سابقه ۷۰۰ ساله سابقه دارد.
روز دوم
صبح ما از خواب بیدار شدیم و کباب ایرانی خوردیم.
بعد از ناهار ما به دریاچه ارومیه رفتیم. دریاچه ارومیه بسیار شور است، به دلیل نمک گیاهان و حیوانات وجود ندارد. آب گرم و دلپذیر بود. هنگامی که ما به دریاچه ارومیه رفتیم، پل دیدنی ای را دیدیم که حتی از آن گذشتیم. این پل، شمال غرب ایران را به دو قسمت شرقی و غربی تقسیم می کند.
مشاور دیانا نظریان